وقتی ساعت 10 به جای اینکه سر جلسه ی امتحان باشی توی خونه نشسته باشی
وقتی یکی از دوستات زنگ میزنه و میگه کجایی دختر؟! و تو با آرامش میگی خونه ...
وقتی حتی نمی تونی از شدت اضطراب کاری کنی
وقتی همه ی آزانسها ماشین نداشته باشن
وقتی یهو بابات گم وگور بشه
وقتی به جای ساعت 10،با اون همه دلهره ساعت 10:30 برسی دانشگاه
وقتی مهم ترین سوال امتحان رو از یه راه حل دیگه حل کنی که استاد نمی خواد
وقتی با اون دست درد لعنتی و خراب کردن مهم ترین سوال دیگه نمی تونی بشینی سر جلسه
وقتی معصومه بهت بگه انگار داری با تمام سختی بدنت رو روی دو تا پات نگه میداری،چته دختر؟
وقتی دیگه حتی به زور هم نمی تونی لبخند بزنی
...
...
فقط کافیه بری توی تالار وزارت کشور با اون همه دانشجو، بگی
وقتی یکی از دوستات زنگ میزنه و میگه کجایی دختر؟! و تو با آرامش میگی خونه ...
وقتی حتی نمی تونی از شدت اضطراب کاری کنی
وقتی همه ی آزانسها ماشین نداشته باشن
وقتی یهو بابات گم وگور بشه
وقتی به جای ساعت 10،با اون همه دلهره ساعت 10:30 برسی دانشگاه
وقتی مهم ترین سوال امتحان رو از یه راه حل دیگه حل کنی که استاد نمی خواد
وقتی با اون دست درد لعنتی و خراب کردن مهم ترین سوال دیگه نمی تونی بشینی سر جلسه
وقتی معصومه بهت بگه انگار داری با تمام سختی بدنت رو روی دو تا پات نگه میداری،چته دختر؟
وقتی دیگه حتی به زور هم نمی تونی لبخند بزنی
...
...
فقط کافیه بری توی تالار وزارت کشور با اون همه دانشجو، بگی
لبیک اللهم لبیک ...
فقط کافیه کلیپ رو نگاه کنی از لحظه ی قرعه کشی تا وقتی توی جده میرسن و مدینه و بقیع و وداع و مسجد شجره و محرم شدن و کعبه و کعبه و کعبه و ...
فقط کافیه خودتو پشت دیوارهای بقیع، توی حرم نبوی، توی لباس احرام، ... تصور کنی
به خودش قسم، با تمام وجود دلت آرووم میشه
*** این روزها اشک است که وجود را صیقل می دهد... خدا کند همین طور بماند
فقط کافیه خودتو پشت دیوارهای بقیع، توی حرم نبوی، توی لباس احرام، ... تصور کنی
به خودش قسم، با تمام وجود دلت آرووم میشه
*** این روزها اشک است که وجود را صیقل می دهد... خدا کند همین طور بماند
نویسنده » م.رهــــــــــــا » ساعت 11:0 صبح روز چهارشنبه 86 خرداد 30